محل تبلیغات شما

 

مُندنی ، مرد سالخورده ای بود که دیگر توان کار روی لنج را نداشت ، ولی تجربه او در هدایت لنج در مجراهای مختلف ( مسیرهای دریایی مختلف ) در خلیج فارس و دریای عمان باعث شده بود که در این سن هنوز هم از تجربه اش استفاده کنند و سکان لنج را به دستش دهند .

ماه رمضان بود و فصل گرما . چند ساعتی بود که لنج به سمت گتر ( قطر ) راه افتاده بود . طباخ شام آماده کرده بود و همه دور شیلون ( سفره ) نشسته و منتظر غروب بودند که افطار کنند . 

مندنی به تنهایی در قُماره ( اتاقک ناخدا ) ، لنج دولاب ( چرخ سکان ) بدست منتظر بود که همه افطار کنند و بعد سکان را به شخص دیگری دهد و خود افطار کند .

طباخ خوراک مندنی آماده کرده بود و منتظر بود بیاد .مدتی گذشت و خبری از مندنی نشد . چند بار او را صدا زد ولی جوابی نشنید .یکی از جاشوها گفت مندنی تو زولی ( توالت لنج ) است . طباخ به طرف زولی رفت که به او بگوید زود بیا شام سرد شده ولی در کمال حیرت دید نه زولی هست و نه مندنی . گویا طناب هایی که سالها زولی را به لنج وصل می کرد و نگه می داشت مدتی پیش پوسیده شده و میخ ها هم دیگر وزن سنگین مندنی را تحمل نکرده و هر دو با هم سرازیر دریا شده بودند . لحظه ی عجیبی بود .

ناخدا دستور داد لنج در همان مسیری که آمده برگردد و همه چهار چشم سطج دریا را نگاه کنند .

شب مهتاب بود و سطح آب تا فاصله ی زیادی روشن . بعد از مدتی جستجو ، یکی از جاشوها در دوردست جسم شناوری را بر روی آب دید .ناخدا از چشمی دوربین زولی را تشخیص داد و لنج به سمت آن حرکت نمود . همه از دیدن زولی خوشحال بودند . زولی به نزدیکی لنج رسیده بود که مندنی را در حالی که زولی رو به آغوش کشیده بود زنده دیدند .

جاشوها پله لنج را پایین انداختند و دو نفر از آنها در آب پریده تا مندنی را کمک و به بالا بکشند. مندنی خسته و کوفته روی سته ی ( عرشه ی ) لنج پاهایش را دراز کرده بود تا حالش جا بیاید . یکی از جاشوها که آدم اِرنکی بود زولی را پیش مندنی برد و گفت : "حالا با خیال راحت تو بغل بگیرش و ازش تشکر کن که جونت را نجات داده ".

همه زدند زیر خنده و مندنی که تازه سرحال آمده بود از خنده به سرفه افتاده بود بعد از چند دقیقه با خنده رو به جاشوها کرد و گفت : " از قدیم گفته اند اجل گشته میرد نه بیمار سخت . اگه وقتت نرسیده باشه زولی هم می تونه فرشته ی نجات جون آدم باشه ".

 

منبع : صفحه مجازی کنجیر 

از سری خاطرات کاری در برج کنترل ترافیک بندر بوشهر

نمونه خلاصه ی کتاب جهت شرکت در مسابقه کتابخوانی

از سری نقل قول های بامزه

لنج ,مندنی ,زولی ,ی ,جاشوها ,هم ,بود که ,بود و ,لنج را ,کرده بود ,یکی از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خنده آزاری